غصه نخور...

 

 

پرسید چرا ناراحتی؟؟

گفتم چون از بدو تولد به پست آدمای نا سپاس خوردم...

گفت:نگران نباش مسیر رو درست اومدی

اینجا دنیاست!!

مگر نشنیدی که نجیب با نانجیب به هم می خورن!؟

قرار به موندن نیست

نه برای تو

ونه

حتی برای او...!!

غصه نخور...!

 

[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:52 ] [ parastoo ]

[ ]

این حس بدیه...

 

 

[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:49 ] [ parastoo ]

[ ]

هیچ کس...

 

هیچ کس بی کس نیست...!!

اما دمش گرم اونیکه با هرکسی نیست....!!

 

 

 

 

 

 

[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:42 ] [ parastoo ]

[ ]

این روزها...

 

 

[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:41 ] [ parastoo ]

[ ]

تسلیت

 

متاسفانه امروز یکی از دوستای خوبم و از دست دادم

تنها چیزی که ازش موند تنها خاطره هاش هست

کاش میشد خاطره هاتم با خودت ببری دوست من...

روحت شاد ...

 

 

 

 

[ جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:29 ] [ parastoo ]

[ ]

تموم سهم من...

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول تموم سهم من از تو شده تردید و دل شوره تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولخودت هستی اینجایی...!!تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولولی تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول ازم دوره تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولحلالم کن  اگه گاهی به احساس تو شک کردم تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولواسم عاشق ترین بودی ولی من با تو بد کردم تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولسروده شده توسط دوست خوبم مصطفی

 

 

 

[ دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:,

] [ 1:31 ] [ parastoo ]

[ ]

خاص

 

 

 

[ یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:,

] [ 2:30 ] [ parastoo ]

[ ]

بهتر از...

بهتر از جمله دوست دارم جمله ی بهت اعتماد دارمه

هرکس می تونه هرکی و دوست داشته باشه

ولی...

به هرکسی نمیشه اعتماد کرد...!!

 

 

[ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,

] [ 4:43 ] [ parastoo ]

[ ]

دلی دارم...

 

 دلی دارم خسته از تپیدن

می گویند ساده ام...!!

می گویند تو مرا با یک نگاه

یک لبخند...

 به بازی می گیری

می گویند ترفند هایت ...

شیطنت هایت

و دروغ هایت را نمی فهمم

می گویند ساده ام ....

 اما من فقط دوستت دارم ...

 همین...!!!!

 و آنها این را نمی فهمند....

 

 

[ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,

] [ 4:29 ] [ parastoo ]

[ ]

درد عشق

درد عشق گاهی زدوری بهتر است

عاشقم کرده ولی گفته صبوری بهتر است

یعقوب یادم داده است

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است...!

 

 

[ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,

] [ 3:53 ] [ parastoo ]

[ ]

یه رابطه

 

 

[ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,

] [ 2:50 ] [ parastoo ]

[ ]

اینو..

 

 

[ جمعه 27 تير 1393برچسب:,

] [ 3:46 ] [ parastoo ]

[ ]

هوا...

 هوا پر شده ازارزوهای خوب که برایت به بادها سپرده ام!!!!!!!!!!!! 


کاش پنجره های اتاقت باز باشد.............................

 

 

         ارسالی توسط دوستان خوبم:محمدومونا  

 

                                        

        

 

 

 

[ چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:,

] [ 2:20 ] [ parastoo ]

[ ]

دل نوشته


 امونم بده شاید بشه دستاتو بگیرم

 

 روی دینم پا بذارم

 

 این گناه  بپذیرم

 

 امونم بده بی تو لمس هر لحظه محاله  

 

 زنده بودنم کنایس زندگیم یه احتماله ...

 

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول دلنوشته ی دوست خوبم  مصطفی  تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

                                    

 

                      

  

[ سه شنبه 24 تير 1393برچسب:,

] [ 2:22 ] [ parastoo ]

[ ]

تنهایی...

 

 تنهایی

 

 تاواטּ همـﮧ نـﮧ هآيے است کـﮧ نگفتمـ تا בل کسے نشکنـב !

 

همه ی محبتهايے کـﮧ زياבے هـבر בاבم تا בلے رآ بـﮧ בست آورم !

 

همـﮧ בوستت בارم هاے آبکے کـﮧ جـבے گرفتم ...!!

 

 همـﮧ ساבگے کـﮧ בر اين בنياے هزار چهره خرج کرבم !

 

 تنهايـے ...

 

 تاواטּ همـﮧ خوش بينے هایے است کـﮧ

 

بـﮧ בنيا و آבمهاے اين روزها בاشتم

 

ارسال شده توسط دوست خوبم

              !•——» love less «——•!

 

 مرسی عزیزم

    

 

 

[ یک شنبه 22 تير 1393برچسب:,

] [ 1:48 ] [ parastoo ]

[ ]

نر بودن...

 

 نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت



زیادند دخترانی که نر نیستن ولی خیلی مردن

 

      ارسالی:توسط دوست خوبم رها

 

    

 

[ یک شنبه 22 تير 1393برچسب:,

] [ 1:34 ] [ parastoo ]

[ ]

یک روز میرسد...

یک روز می رسد...


یک ملافه سفید پایان می دهد...


به من...


به شیطنت هایم...


به بازیگوشی هایم...

 

به خنده های بلندم...

 

روزی که همه با دیدن عکسم

 

بغض می کنند و می گویند:

 

دیوانه دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده

 

 

 

 

[ شنبه 21 تير 1393برچسب:,

] [ 3:2 ] [ parastoo ]

[ ]

تنهایی من ...

تنهایی من از اونجا شروع شد که



در ميان اين همه " بــــــــود "



من در انتظار يکی بودم که " نبـــــــود " ..

 

 

[ شنبه 21 تير 1393برچسب:,

] [ 2:50 ] [ parastoo ]

[ ]

طناب را می پرستم...

 

طناب را هميشه مي پرستيدم.چه آن وقت كه لباس كودكيم بر 

 

آن آويزان بود و چه حالا كه نعش جوانيم را در بر دارد و چه 

 

فردا كه كفن دوستت دارم ها را با آن مي پيچند.

 

طناب را هميشه دوست مي داشتم . طناب خلاصه بازي اي 

 

بود در كودكي و ترس از پايان ابديت در جواني و شايد عشق به ابديت.

 

طناب ها گاهي آويزان تقدير مي شوند و گلويي را مي فشارند.

 

طناب ها گاهي ابزاربازي مي شوند و شادي كودكان را مي بافند.

 

و طناب ها گاهي ، شلاق برده ها مي شوند و اهرام را به پا مي دارند.

 

و طناب ها ، لنگر كشتي سرنوشت را در جزيره دنيا محكم مي كنند.

 

و طناب ها ، بادبان سفر را بر افراشته مي كنند

 

و طناب ها زندگي را خلاصه مي كنند.

 

طناب ها را هميشه مي پرستيدم.چه آن وقت كه به ماري در 

 

كودكي مي خزيدم آن را ،چه آن وقت كه به داري در جواني 

 

مي بافتم آن را و چه آن وقت كه در تجربه باري در پيري مي كشيدم آن را.

 

و طناب ها را چه خوب است

 

در بازي بادبادك ها وطناب هارا چه بهتر در كشاندن تابوت ها

 

كاش مي شد با طناب ها ، چشمان شهوت را مي بستيم، 

 

لبهاي دروغ را مي دوختيم و افكار نحس را به خوبي مي فروختيم.

 

اما افسوس...

 

افسوس كه طناب ها را فقط بايد گرد كنيم و با آن بادبان 

 

خداحافظ را بكشيم.

 

 

[ شنبه 21 تير 1393برچسب:,

] [ 2:25 ] [ parastoo ]

[ ]

سلامتی...

 

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

 سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

 سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

 سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

 سلامتی عشق پاکشون. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

 قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

 سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

 سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

 سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

 سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت

 سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

 سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

 سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

 سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی اون شب. . .

 سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

 اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

 سلامتی اون خنده ی زوری. . .

 سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی عاقدی که اومد. . .

 سلامتی شناسنامه ها. . .

سلامتی بغض پسر. . . سلامتی بار اول. . .

 سلامتی بغض پسر. . . سلامتی بار دوم. . .

 سلامتی بغض پسر. . . سلامتی بارآخر. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

 سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

 سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

 سلامتی اجازه بزرگترها. . .

 سلامتی بله. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

 سلامتی اون حلقه که جایگزین حلقه پسر شد. . .

 سلامتی ماشین عروس. . .

 سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

 سلامتی اون شب. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

 سلامتی فرداش. . .

 سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

 سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

 سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

 سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

 سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

 سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

 سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

 سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

 سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

 سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی قسم جون پسر. . .

 سلامتی قبول کردن دختر. . .

 سلامتی لحظه خداحافظی. . .

 سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

 سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

 سلامتی دختری که مادر شد. . .

 سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

 سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

 سلامتی امشب. . .

 سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

 

  

 

[ جمعه 20 تير 1393برچسب:,

] [ 1:46 ] [ parastoo ]

[ ]

هی غریبه...

 

●● هے غـَریبــﮧ

 ●● شـَب ِ عـَروسے کـت و شـَلوار سیــآهش رآ بـﮧ او بپـُوشــآטּ

 رنـگ ِ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـטּ خـیلے مے آیـَد

 ـَ بند ِ کـِروآتـش را

 خـُـودت سـِفت کـُـטּ

 ایــטּ کــآر رآ دوسـت

 دآرد

 وقـتے دستــآنت رآ مے گیــرد

 خـُـودت رآ در آغـُـوشش

 بے انـدآز

 بــآ ایــטּ کــآر احســآس ِ

 آرآمـِش مے کــُند

 یـــــآدت باشـــد...

کَــــم حــــــوصلــهست..

 ظــاهــرش جــدی...امـــآ دلـــی دارد

 کــه مهــربــآنی اش بــه وسعـــت یــک اُقــیانــوس اَست!!

 بَــد قـُـول نیست...

 امـــآ کــــم می اورد و ســر قــولش نِمـــی مــآند!!

 هــمیــشه دنبــآل بهـــآنه اسـت...بهـــآنه دَســتـــش نَـــده!!

 خســــته کــه بــآشــد تنهــآیش بگــذآر!!!

 اگـــــر نــآرآحتت کـَــــرد...

 بــِــــــــه لَحــن صــدایش تـــوّجــه نکــن!ً!َ

 اَگــــــــــــــر پــشیمانی درآن مــــوج می زد...

 دیـــــــــگر اصـــــرار بــه عـــذرخواهـــی نَکـــن!!

 چـــــــــــــون مغــــرور است!!...

 بـــــه حُــــــــــــــرمت دوست داشتـتن غـــرورش رآ نَشکــن!!

 نــــوازشش کُــن...بــــه نــوازش نیــآز دآرد!!

 بگذار سرش را روی شانه ات بگذاردو درد دلش را بگوید تا خالی شود..

 راز دار بــــــآش...همیشــه نیـــآز دآرد

 خــــــــــودش را خــــــــــآلی کنــد!!

 اگـــــــــــــر دیــدی لــج کَــرد...عیـــب نــدآرد کـــوتـــآه بیــآ!!

 چَنـــــــــــد وقـــتی کِــه میگـــذرد

 خـــود بــه خـــود از کــآرش پشیــمآن می شـــود..

 ازهمیــن حـــآلا بــــدآن کِـــه...

 هیــچ وقــت تــو رآ بــه رفیـــق هــآیَش تــرجیح نمی دهــد!!!!!!!

 خـُلآصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ

 جـآטּ ِ تـُـو و جـآטּ ِ مـَـرد ِ

مـَـטּ

 

 

[ جمعه 20 تير 1393برچسب:,

] [ 1:20 ] [ parastoo ]

[ ]

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...

 دﻟﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ? ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ...


 ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭﯼ ? ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ ...


 ﻗﻠﺒﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﺮﺩﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ، ﯾﺦ ﺯﺩﻩ


 ﺍﺳﺖ ...


 ﺍﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﮐﻮﺭﻩ ﺩﺍﻍ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ...


ﭼﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺩﻗﺎﯾﻖ ﻣن

 

 

 مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده.....

 که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد.....

راست میگفت سهراب اینجا

 "قحطی عاطفه" است........

 

      

 

 ارسال شده توسط داداش گلم ولایت

 

          مرسی داداشی

                      

 

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,

] [ 20:22 ] [ parastoo ]

[ ]

خداروشکر...

 خداروشکر این روزا دارم حس میکنم خوبم

 

 تو باشی بهترم میشم تو باشی دور از آشوبم

 

 خدروشکر این روزا شدی همسایه ی روحم

 

 شدی هم قد احساسم تو باشی دور از اندوهم

 

    

 

نمیمیرم تا میخندی

 

نمیخوابم تا بیداری

 

نمیفتم تا ایستادی که دنیامو نگه داری

 

صدام کن از صدای تو سکوتم جشن میگیره

 

بمون حوصله ی دنیام بدون عشق سر میره

 

 

 

  سروده شده توسط دوست خوبم مصطفی

 

                                مرسی  عزیزم  

 

               

 

         تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول  تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول  

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,

] [ 15:43 ] [ parastoo ]

[ ]

دلتنگی هم حس جالبیست ....

 

          دلتنگی هم حس جالبیست ....!

                     داغ نیست اما ....میسوزاند.....!

                    ارسالی توسط دوست خوبم رها

 

 

            

 

[ یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,

] [ 16:17 ] [ parastoo ]

[ ]

دنیا زیر پات نشستن که صدامو در نیاری

 

دنیا زیر پات نشستن که صدامو در نیاری

 که نگی منو می خواستی یه روزی یه روزگاری

 همه تنهاییمو مدیون نبودنت نبودم  

 تنهائیمو میپرستم با تمامی وجودم...  

 

شعر از دوست خوبم:مصطفی   مرسی

       

 

 

[ یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,

] [ 2:40 ] [ parastoo ]

[ ]

چرا جور نمیشود؟؟

 چرا بودنت جور نمی شود؟؟

من که تمام پازل های تنهاییم را درست چیده ام....!!!

 

 

سخت است بغض داشته باشی و بغضت را هیچ آهنگی نشکند

چز صدای کسی که دیگر نیست...!

 

 

 

[ یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,

] [ 2:13 ] [ parastoo ]

[ ]

اجازه خدا؟

 

 

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:,

] [ 20:29 ] [ parastoo ]

[ ]

دلم گرفته...

 

 

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:,

] [ 20:26 ] [ parastoo ]

[ ]

چه شب ساکتیست

 

چه شب ساکتیست

انگار هیچ کس در دنیا نیست

یا

شایدم من در دنیای کسی نیستم....!!

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

بی تو وعده بهشت را هم می خواهم

نبودنت شروع وعده های تلخ خداست...!

 

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:,

] [ 19:43 ] [ parastoo ]

[ ]

داستان عاشقانه

 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

کنار خیابون ایستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقیم …
جلوی پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدمای تنها بهترین مسافرن برای یک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش می کنم …
حواسم به برف پاک کنای ماشین بود که یکی در میون کار می کردن و قطره های بارون که درشت و محکم خودشون می کوبوندن به شیشه ماشین ،
یک لحظه کوتاه کافی بود که همه چیز منو به هم بریزه ،
و اون لحظه ، لحظه ای بود که چشم های من صورتش رو توی آینه ماشین تماشا کرد ،
نفسم حبس شد ، پام ناخودآگاه چسبید روی ترمز ،
- چیزی شده ؟
چشمامو از نگاهش دزدیدم ،
- نه .. ببخشید ،
خودش بود ، شک نکردم ، خودش بود
بعد از ده سال ، بعد از ده سال …. خودش بود .
با همون چشم های درشت آهویی ، با همون دهن کوچیک و لبهای متعجب ،
با همون دندونای سفید و درشت که موقع خندیدنش می درخشید و چشمک می زد ،
خودش بود .
نبضم تند شده بود ، عرق سردی نشست روی تنم ، دیگه حواسم به هیچ چی نبود ،
می ترسیدم دوباره نگاهش کنم ، می ترسیدم از تلاقی نگاهم با نگاهش بعد از ده سال ندیدن هم ،
دستام و پاهام دیگه به حال خودشون نبودن ،
برف پاک کنا اصلا کار نمی کردن ، بارون بود و بارون ،
پرسید :
- مسیرتون کجاست ؟
گلوم خشک شده بود ،
سعی کردم چیزی بگم اما نمی شد ، با دست اشاره کردم .. مستقیم .
گفت : من میرم خیابون بهار ، مسیرتون می خوره ؟
به آینه نگاه نکردم ، سرمو تکون دادم ،
صدای خودش بود ، صدای قشنگ خودش بود ،
قطره اشکم چکید ، چکید و چکید ، گرم بود ، داغ بود ، حکایت از یک داستان پرغصه داشت ،
به چشمام جراءت دادم ،
از پشت پرده اشک دوباره دیدمش ، داشت خیابونو نگاه میکرد ،
دهن کوچولوش مثل اون موقع ها نیمه باز بود ، به تعبیر من ، با حالت متعجبانه ،
چشماش مثل چشم بچه ها پر از سئوال ،
سرعت ماشینو کم کردم ، بغض بد جور توی گلوم می تپید ،
روسریش ، مثل همیشه که حواسش نبود ، سر خورد بود روی سرشو موهای مشکیش آشفته و شونه نشده روی پیشونیش رها بود ،
خاطره ها ، مثل سکانس های یک فیلم با دور تند ، از جلو چشمام عبور می کرد ،
به خدا خودش بود ،
به چشمای خودم نگاه کردم ، سرخ بود و خیس ،
خدا کنه منو نشناسه ، اگه بشناسم چی میشه ، آخه اینجا چیکار می کنه ؟ !
یعنی تنهاست ؟ ازدواج نکرده ؟ ازدواج کرده ؟ طلاق گرفته ؟ بچه نداره ؟ خدای من … خدای من ….
با لبش بازی می کرد ، مثل اونوقتا ، که من مدام بهش می گفتم ، اینقده پوست لبتو نکن دختر ، حیف این لبای قشنگت نیست ؟
و اون ، با همون شیطنت خاص خودش ، می خندید ، لج می کرد ،
به یک زن سی و هفت ساله نمی خورد ، توی چشم من ، همون دختر بیست و هفت ساله بود ، با همون بچه گیای خودش ، با همون خوشگلیای خودش ….
زمان به سرعت می گذشت ، قطره های اشک من انگار پایان نداشت ، بارون هم لجباز تر از همیشه ،
پشت چراغ قرمز ترمز کردم ،
به ساعتش نگاه کرد ،
روسریشو مرتب کرد ، به ناخناش نگاه کردم ، انگار هنوزم مراقب ناخناش نیست ، دلم می خواست فریاد بکشم ، بغض داشت خفم می کرد ، کاش میشد از ماشین بزنم بیرون و تموم خیابون رو زیر بارون بدوم و داد بزنم ، قطره های عرق از روی پیشونیم میچکید توی چشمام و با قطره های اشک قاطی میشد و می ریخت روی لباسم ، زیر بارون نرفته بودم اما .. خیس بودم، خیس ِ خیس …
چیکار باید می کردم ، بهش بگم ؟ بهش بگم منم کی ام ؟ برگردم و توی چشاش نگاه کنم ؟ دستامو بذارم روی گونه هاش ؟ می دونستم که منو خیلی زود میشناسه ، مگه میشه منو نشناسه ،
نه .. اینکارو نمی تونم بکنم ، می ترسم ، همیشه این ترس لعنتی کارا رو خراب می کرد ،
توی این ده سال لحظه به لحظه توی زندگیم بود و … نبود ،
بود ، توی هر چیزی که اندک شباهتی بهش داشت ،
بود ، پر رنگ تر از خود اون چیز ، زیباتر از خود اون چیز ،
تنهاییم با جستجوی اون دیگه تنهایی نبود ، یه جور شیدایی بود ،
خل بودم دیگه ،
نرسیدم بهش تا همیشه دنبالش باشم ،
عاشقی کنم براش ،
میگفت : بهت نیاز دارم …
ساکت می موندم ،
میگفت : بیا پیشم ،
میگفتم : میام …
اما نرفتم ،
زمان برای من کند میگذشت و برای اون تند تر از همیشه ،
دلم می خواست بسوزم ،
شاید یه جور خود آزاری که البته بیشتر باعث آزار اون شد ،
قصه عشق من افسانه شد و معشوق من ، از دستم پرید ،
مثل پرنده کوچکی که دلش تاب سکوت درخت رو نداشت .
صدای بوق ماشین پشت سر، منو به خودم آورد ، چراغ سبز شده بود ،
آهسته حرکت کردم ، چشام چسبید روی آینه ، حریصانه نگاهش کردم ، حریصانه و بی تاب ،
چرا این اشکای لعنتی بس نمی کنن ،
آخه یه مرد چهل ساله که نباید اینقدر احساساتی باشه ،
یاد شبی افتادم که برای بدرقه من تا فرودگاه اومد ،
هردوروی صندلی عقب تاکسی نشسته بودیم ،
و اون تمام مسیر بهم نگاه می کرد ، اشک میریخت و با همون لبای قشنگ نیمه بازش ، چشم در چشم ، نگاهم می کرد ،
تا حالا اینقدر مهربونی رو یکجا توی هیچ چشمی ندیده بودم ،
چشماش عاشقانه و مادرانه ، با چشم های من مهربون بود .
شقیقه هام می سوخت ، احساس می کردم هر لحظه ممکنه سکته کنم ، قلبم عجیب تند می زد ، تند تر از همیشه ، تند تر از تمام مدتی که توی این ده سال می زد ،
- همینجا پیاد میشم .
پام چسبید روی ترمز ، چشمامو بستم ،
- بفرمایین …
دستشو آورده بود جلو ، توی دستش یک هزار تومنی بود و یک حلقه دور انگشتش ، قلبم ایستاد ،
با همه انرژیم سعی کردم حرفی بزنم ..
- لازم نیست ..
- نه خواهش می کنم …
پولو گذاشت روی صندلی جلو … صدای باز شدن در اومد
و بعد .. بسته شدنش .
خشکم زده بود ، حتی نمی تونستم سرمو تکون بدم .
برای چند لحظه همونطور موندم ،
یکدفه به خودم اومدمو و درماشینو باز کردم ،
تصمیم خودم گرفته بود برای صدا کردنش ،
برای فریاد کردنش ،
برای همه بغضم توی این ده سال ،
دیدمش … چند قدم مونده بود تا برسه به مردی که با چتر باز منتظرش بود ، و … دختربچه ای که زیر چتر ایستاده بود .
صدا توی گلوم شکست …
اسمش گره خورد با بغضم و ترکید .
قطره های سرد بارون و اشکهای تلخ و داغم با هم قاطی شد .
رفت ، رفتند توی خیابون بهار ، سه نفری ، زیر چتر باز …
دختر کوچولو دستشو گرفته بود ، صدای خنده شون از دور می اومد …
سر خوردم روی زمین خیس ،
صدای هق هق خودم بود که صدای خنده شون رو از توی گوشم پاک کرد …
مثل بچه ها زار زدم .. زار زدم …
منو بارون .. ، زار زدیم ،
اونقدر زار زدم تا سه نفریشون مثل نقطه شدن ،
به زحمت خودمو کشوندم توی ماشین ،
بوی عطرش ماشینو پر کرده بود ،
هزار تومنی رو از روی صندلی جلو برداشتم و بو کردم …
بوی عطر خودش بود ، بوی تنش ، بوی دستش ،
بعد از ده سال ، دوباره از دستش دادم ، اینبار پررنگ تر ، دردناک تر ، برای همیشه تر.
خل بودم دیگه ..
یعنی این نقطهء پایان بود برای عشق من ؟
نه ..
عاشق تر شده بودم
عاشق تر و دیوانه تر … چه کردی با من تو … چه کردی …
بارون لجبازانه تر می بارید
خیابان بهار ، آبی بود .
آبی تر از همیشه …

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

[ جمعه 13 تير 1393برچسب:,

] [ 15:46 ] [ parastoo ]

[ ]